20إِنّي ظَنَنتُ أَنّي مُلاقٍ حِسابِيَهخرمدلآخر من میدانستم که (رستاخیزی در کار است و) من با حساب و کتاب خود رویاروی میشوم. 1«ظَنَنتُ»: به یقین میدانستم. «مُلاقٍ»: ملاقات کننده. رویاروی شونده.