و (برای مردمان بیان کن چیزهائی را که رخ داد) بدان گاه که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بتهائی را به خدائی میگیری!! (مگر زشت نیست که انسان عاقل، سنگهای بیجان را پرستش و عبادت کند و در برابر تراشیدههای دست خود کرنش برد؟!). به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار (و به دور از راه پروردگار) میبینم. 1