چنین بود که خواهرت [سرگشته] میرفت و میگفت آیا کسی را به شما نشان دهم که سرپرستی او را عهدهدار شود؟ [گفتند آری] و [سرانجام] تو را به آغوش مادرت باز گرداندیم که دیدهاش روشن شود و اندوهگین نگردد، [سپس که بزرگ شدی] کسی را [به غیر عمد] کشتی، و تو را از غم و غصه رهانیدیم و چنانکه باید و شاید آزمودیم، سپس چندی در میان اهل مدین به سر بردی، سپس بهنگام [برای رسالت] آمدی