8قالَ رَبِّ أَنّىٰ يَكونُ لي غُلامٌ وَكانَتِ امرَأَتي عاقِرًا وَقَد بَلَغتُ مِنَ الكِبَرِ عِتِيًّامعزیگفت پروردگارا چگونه باشدم پسری و بوده است زنم نازا و بدرست رسیدهام از پیری خشکیدگی را