36وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ ۖ قالَ أَحَدُهُما إِنّي أَراني أَعصِرُ خَمرًا ۖ وَقالَ الآخَرُ إِنّي أَراني أَحمِلُ فَوقَ رَأسي خُبزًا تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُ ۖ نَبِّئنا بِتَأويلِهِ ۖ إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنينَمعزیو درون شدند با وی زندان را دو جوان گفت یکیشان همانا به خواب دیدم خویش را که انگوری میفشارم و دیگری گفت دیدم به خواب خویش را که برگرفتم بر سر خود نانی که میخوردند پرندگان از آن آگهی ده ما را از تعبیر آن که بینیمت هر آینه از نکوکاران