۞ وَقالَ نِسوَةٌ فِي المَدينَةِ امرَأَتُ العَزيزِ تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِهِ ۖ قَد شَغَفَها حُبًّا ۖ إِنّا لَنَراها في ضَلالٍ مُبينٍ
بهرام پور
و زنانى در شهر گفتند: زن عزيز از غلام خود كام مىخواهد و سخت دلدادهى او شده است، به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم