بعد از (رفتن) موسی (به کوه طور برای مناجات رب غفور)، قوم او از زیورهایشان گوسالهای ساختند و آن را معبود خود گرفتند که پیکر (بیجانی) بود و (تنها با مهارتی که سامری در آن به کار گرفته بود) صدای گاو داشت. مگر نمیدیدند که چنین پیکر گوسالهگونهای با آنان سخن نمیگوید و به راهی ایشان را راهنمائی نمیکند. (به هر حال، اندیشهی گاوپرستی پیشین و بتپرستی پسین ایشان گُل کرد و غیبت موسی را غنیمت شمردند و) گوساله را به خدائی گرفتند و (به خود) ستم کردند. 1